کد مطلب:279244 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:303

حکایت دعای عبرات
حكایت پنجم در ذكر دعای عبرات است: آیه الله علامه حلی رحمه الله در كتاب «منهاج الصلاح» در شرح دعای عبرات فرموده كه آن مروی است از جناب صادق جعفر بن محمد علیهما السلام و از برای این دعا از طرف سید سعید رضی الدین محمد بن محمد بن محمد آوی رحمه الله حكایتی است معروفه و به خط بعضی از فضلا در حاشیه این موضع از «منهاج» آن حكایت را چنین نقل كرده از مولی السعید فخر الدین محمد پسر شیخ اجل جمال الدین یعنی علامه كه او از والدش روایت نموده از جدش شیخ فقیه سدید الدین یوسف از سید رضی مذكور كه او محبوس بود در نزد امیری از امرای سلطان جرماغون مدت طویلی در نهایت سختی و تنگی، پس در خواب خود دید خلف صالح منتظر را علیه السلام پس گریست و گفت: ای مولای من! شفاعت كن در خلاص شدن من از این گروه ظلمه. پس حضرت فرمود: بخوان دعای عبرات را، سید گفت: كدام است دعای عبرات؟ فرمود: آن دعا در «مصباح» تست، سید گفت: ای مولای من! دعا در «مصباح» من نیست، فرمود: نظر كن در «مصباح» خواهی یافت دعا را در آن. پس از خواب خود بیدار شده نماز صبح را كرد و «مصباح» را باز نمود پس ورقه ای یافت در میان اوراق آن كه آن دعا نوشته بود در آن. پس چهل مرتبه آن دعا را خواند و آن امیر را دو زن بود یكی از آن دو عاقله و مدیره و آن امیر بر او اعتماد داشت پس امیر نزد او آمد در نوبه اش پس گفت به امیر گرفتی یكی از اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام را، امیر گفت: چرا سؤال كردی از این مطلب؟ گفت: در خواب دیدم شخصی را و گویا نور آفتاب میدرخشید از رخسار او پس حلق مرا در میان دو انگشت خود گرفت آنگاه فرمود میبینم شوهر تو را كه گرفت یكی از فرزندان مرا و در طعام و شراب بر او تنگ گرفته، پس من به او گفتم ای سید من! تو كیستی؟ فرمود: من علی بن ابی طالب ام علیه السلام به او بگو اگر او را رها نكند هر آینه خراب خواهم كرد خانه او را، پس این خواب منتشر شد و به سلطان رسید، پس گفت: مرا علمی به این مطلب نیست و از نواب خود جستجو كرد و گفت: كی محبوس است در نزد شما؟ گفتند: شیخ علوی كه امر كردی به گرفتن او،گفت: او را رها كنید و اسبی به او بدهید كه بر آن سوار شود و راه را به او دلالت كنید پس برود به خانه خود. و سید اجل علی بن طاوس در آخر «مهج الدعوات» فرموده و از این جمله است دعایی كه مرا خبر داد صدیق من و برادر و دوست من محمد بن محمد قاضی «آوی ضاعف الله جلالته و سعادته و شرف خاتمته» و از برای او حدیث عجیبی و سبب غریبی نقل كرده و آن این بود كه برای او حادثه ای روی داد پس یافت این دعا را در اوراقی كه نگذاشته بود آن دعا را در آن در میان كتب خود پس نسخه ای برداشت از آن نسخه، پس چون آن نسخه را برداشت آن اصل كه در میان كتب خود یافته بود مفقود شد.